معیار و ملاک و میزان بودن عقل
عقل معیار و میزان اثبات مبدء و معاد و اصل وحی می باشد و وحی هم در این موردبا عقل مخالفتی ندارد و در نتیجه سخنی از سنجش میان عقل و وحی در این مورد به میان نمی آید زیرا شریعت و وحی هرگز نمی توانند با اصول و مبادی عقلی که خود بدان اثبات گشته اند مخالفتی کنند زیرا اگر بخواهد مخالفتی داشته باشد به اصل وحی هم سرایت خواهد کرد و در نتیجه حکم عقلی در اثبات اصل نبوت و وحی دچاراشکال خواهد شد.
به عنوان مثال: وحی نیز مانند عقل، شرک و بت پرستی را ترویج نمی کند و اگر کسی که داعی نبوت دارد به ترویج شرک بپردازد آن را بهترین دلیل بر کذب ادعای اومی داند آن چه وحی در این محدوده بیان می کند همان گنجینه های مدفونی است که درعقول انسان ها ذخیره شده است و پیامبران الهی پی در پی آمدند تا آن گنجینه ها وگوهرهای گران بها را که عقل هر عاقلی بدان حکم می کند بر آدمیان آشکار سازند «ویثیروا لهم دفائن العقول » عقل در پرتو نور افشانی وحی، به حقیقت خود نائل می گردد عقل و وحی دو مرتبه از هدایت الهی هستند، هر دو حجت الهی هستند بدون آن که یکی سر مخالفت با دیگری داشته باشد.
ب: مصباح و چراغ نورانی بودن عقل
عقل است که احکام شریعت را بر ما مشخص می سازد و حجیت عقل محدود به امور خارج ازشریعت نیست بلکه در درون شریعت نیز حضور دارد و بسیاری از احکام شریعت با عقل به دست می آید به همین جهت عده ای از فقهای امامیه عقل را به عنوان یکی از ادله اربعه و منابع استنباط احکام شرعی شمرده اند و از آن به عنوان چهارمین منبع فقهی در کنار کتاب و سنت و اجماع یاد کرده اند. نقش عقل در این مورد یا به صورت استدلال ها و براهین عقلی برای فهم و کشف حکم شرعی است و یا مانند کتاب و سنت،ابزارها و منابعی را برای دریافت احکام شرعی ارائه می دهد.
ج: مفتاح بودن عقل نسبت به شریعت
بعد از آن که عقل به عنوان مصباح و چراغ پرنور، احکام شریعت را شناخت و آن را در افق هستی خود به صورت مفاهیم کلی و مجرد و ثابت برهانی کرد بااستدلال و کاوش عقلی پیرامون ره آورد وحی به تحقیق می پردازد و در باب عبادات و معاملات، به احکام و تکالیف دست می یابد و به حلیت و حرمت بعضی از موارد درنزد شریعت آگاه می گردد و مستند عقل در این مسائل علاوه بر اصول برهانی و عقلی،کتاب و سنت و اجماع کاشف نیز می باشد البته عقل، قادر بر شناخت اسرار وحقایق مرموز شرع نیست برای این که اسرار احکام شرعی مربوط به جهان غیب است و از قلمرو عقل که مدرک کلیات است به دور است، آن جا که عقل می تواند درک کند اصل عدم مخالفت احکام شرعی با اصول کلی عقلی است اما هماهنگ بودن عقل باجزئیات احکام شرعی از عهده عقل خارج است و آن چه از ملاکات و خصوصیات احکام شرعی ادراک می کند به برکت وحی الهی است.
د: وحی به عقل نور می دهد
آفریدگاری که برای روشن نمودن عالم محسوس، چرا خورشید را آفریده است، برای روشنایی دادن به دیده عقل هم چراغ وحی را به وجود آورده است.
عقل از درک بسیاری از امور عاجز و ناتوان است و به همین جهت ضرورت وحی و نبوت و فلسفه آن روشن می گردد.
در قرآن کریم و جوامع روایی اسلام، وحی به عنوان چراغ و مصباحی که به دیده عقل نور می دهد معرفی شده است، وحی با دستگیری از عقل انسان، رشد و تکامل انسان رادر همه جوانب تضمین می کند. بسط این بحث در فلسفه نبوت مطرح می شود، در این جا به چند نمونه از آیات و روایاتی که این حقیقت را تبیین می کند اشاره می کنیم:
خداوند متعال در آیات مختلفی خطاب به پیامبر اسلام(ص) می فرماید: ما وحی و کتاب آسمانی را به سوی تو فرستادیم تا مردم را از تاریکی ها خارج کنی و به روشنایی وارد سازی «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور» از این آیه شریفه استفاده می شود که کتاب خدا و وحی به دیده عقل نور می دهد و مردم را ازتاریکی های مهلک و ظلمات خطرناک و گمراهی و تباهی به نور هدایت و سعادت رهنمون می سازد.
در آیات مختلفی وحی الهی به عنوان نور روشنگر معرفی شده است و با آیاتی مانند«و انزلنا الیکم نورا مبینا» و «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین » بدان اشاره شده است، پیامبر اسلام(ص) قرآن را به عنوان چراغ هدایت و جایگاه نور حکمت معرفی می کند و می فرماید: «فیه مصابیح الهدی و منار الحکمه; در قرآن چراغ های هدایت و جایگاه نور حکمت است » و امام علی علیه السلام درباره وحی می فرماید:
«جعله الله... نورا لیس معه ظلمه » خداوند قرآن را (بزرگترین وحی الهی) نوری قرار داده است که با آن تاریکی و ظلمت نیست و به مصباح و چراغ بودن وحی برای عقل در منابع ما با عبارت های زیر اشاره شده است:
حضرت علی(ع) می فرماید: «افضل الذکر القرآن به تشرح الصدور و تستتر السرائر;بهترین ذکر، قرآن است که با آن، ظرفیت فکری و روحی انسان گسترش می یابد و درون انسان روشن می گردد».
و امام حسن علیه السلام می فرماید:
«فیه مصابیح النور و شفاء لما فی الصدور; در قرآن چراغ های نور و درمان بیماری درونی است ».
و شاید سر این که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مرتب این دعا رامی خواند که «اللهم نور بکتاب بصری » همین نکته باشد که وحی و کتاب الله چراغ پرنور عقل است و به همین جهت حضرت امیر علیه السلام و همه معصومین علیهم آلاف التحیه والثناء در هنگام ختم قرآن با تمام وجود از درگاه ایزد منان می خواستند که «اللهم... نور بالقرآن بصری » آری اگر نور وحی و قرآن نباشدانسان نمی تواند با چراغ عقل به مقصود و هدف برسد و سعادت ابدیه و نجات سرمدیه خود را تامین کند.
ضرورت وحی و عصمت آن و اعتبار وحی توسط عقل اثبات می شود
وحی آسمانی: عبارت است از مشاهده همه حقایق و معانی که در تامین حیات معقول انسانی موثر می باشدبه وسیله علم حضوری و نیز ادراک کامل آن ها بعد از فرود آمدن به صورت مفهوم ومسموع با علم حصولی.
اگر وحی بودن مطلبی، قطعی باشد، حقیقت بودن آن نیز قطعی و یقینی خواهد بودزیرا که «مبدا فاعلی » وحی خداوند علیم است که در حریم علم او جهل و نسیان وغفلت راه ندارد و پیک وحی الهی، فرشته عالم و امین است و «مبدا قابلی » وحی،قلب معصوم پیامبر(ص) است، بنابراین کوچک ترین احتمال خلاف در وحی قطعی، نمی رود که از آن به عصمت وحی تعبیر می کنند عقل فلسفی که بر پایه بدیهیات اولی از راه تحلیل یا ترکیب، استدلال قطعی دارد ضرورت وحی الهی و اصل تحقق آن در جهان هستی وعصمت وحی را از خطا و سهو و نسیان و اشتباه و نزاهت وحی را از هوی و هوس کاملاتبیین می کند و اعتبار وحی قطعی را برهانی می نماید و اگر دلیل نقلی (وحی ظنی) باسندی قطعی ولی دلالت ظنی بر مطلبی بالعموم تبیین یا بالاطلاق دلالت داشت و برهان یقینی بر خلاف آن بود، دلیل قطعی را بر دلالت ظنی مقدم می داریم و از عموم و اطلاق آن رفع ید می کنیم اگرچه سندش قطعی باشد.
ویژگی های وحی یقینی و قطعی
تعریف وحی قطعی و یقینی: در تعریف وحی سه ویژگی و خصوصیت لازم است:
1- وحی قطعی آن است که چیزی به طور قطعی و یقینی، صدورش از معصوم ثابت شود.
2- دلالت آن بر محتوای خود به صورت نص و قطعی باشد که هیچ احتمال خلافی در آن راه نیابد.
3- بیان آن مطلب هم برای ابلاغ حکم حقیقی باشد نه به عنوان تقیه و مانند آن واگر مطلبی این سه ویژگی را نداشت وحی مظنون است نه مقطوع، بنابراین اگر صدور یک کلامی از معصوم، قطعی نبود یا صدورش به صورت فعلی و صد درصد بود لکن دلالت آن برمحتوی ظنی بود یا این که جهت صدور آن برای بیان نمودن حکم، واقعی و قطعی نبودوحی قطعی نخواهد بود و اگر با عقل قطعی تعارض کند، طرد خواهد شد و این در صورتی است که امکان نداشته باشد که آن را تاءویل کنیم و اطلاق و عمومش را تقیید یاتخصیص بزنیم.
وحی قطعی با عقل، تعارضی ندارد
همان طوری که تعارض بین دو دلیل قطعی محال است و بر فرض تحقق علاجی ندارد وهمان طور که تعارض بین دو وحی قطعی ممکن نیست و بر فرض وقوع درمانی ندارد،تعارض بین عقل قطعی و وحی قطعی نیز محال است و بر فرض تحقق، علاج ناپذیر است زیرا مرجع و بازگشت تعارض دو دلیل قطعی به این است که یک دلیل قطعی با خودش معارض باشد و معارضه یک دلیل قطعی با خودش به اجتماع دو نقیض و «تقابل سلب وایجاب » منجر می شود که بطلان آن از بدیهیات اولیه است.
اشکالات علامه طباطبایی بر اندیشمندان غربی پیرامون عدم اعتماد به مبانی عقلی
علامه طباطبایی با اشاره به کلام عده ای از دانشمندان غربی مبنی بر عدم اعتماد به مبانی عقلی و براهین فلسفی به دلیل ایشان اشاره می کند و می گوید:
دلیل ایشان این است که غالبا مطالب عقلی محض غلط از آب درمی آید و براهین فلسفی به خطا می انجامد و معیاری که خطای آن را از صوابش جدا کند در دست نیست چون معیار اساسی حس است و حس تجربه هم به دامن کلیات عقلی نمی رسد زیرا سر و کارحس تنها با جزئیات است بنابراین وقتی معیار حس به براهین عقلی راه نداشت تاخطای آن را از صوابش جدا کند، دیگر چگونه می توان به براهین عقلی اعتماد کرد.
سپس علامه طباطبایی بعد از ذکر دلیل دانشمندان غربی ایراداتی به صورت زیر واردمی سازد:
1- اینان با تکیه بر مقدمات عقلی (نه حسی) عدم اعتماد به عقل را ثابت نمودندغافل از آن که اگر مقدمه آنان صحیح باشد نتیجه آن فاسد است.بقیه در صفحه 37
2- خطا و غلط در حس کمتر از خطا در عقلیات نیست و اگر صرف خطا باعث شود تا برمبانی عقلی اعتماد نکنیم باید باب علوم حسی را نیز تخطئه کنیم.
3- در علوم حسی نیز تشخیص و تمییز خطا از صواب، با ضوابط و قیاس های عقلی صورت می گیرد و حس و تجربه تنها یکی از مقدمات دلیل عقلی است.
4- علم به صحت تجربه در علوم تجربی از طریق عقل و حکم عقلی ممکن است نه حس وتجربه، زیرا اگر تجربه اثباتش با تجربه دیگر باشد هر تجربه ای تا بی نهایت برای اثبات فقط امور جزیی را که در هر لحظه قابل تغییر و تبدیل است درک می کند درحالی که علوم حتی علوم حسی و تجربی، کلیات را به دست می دهند و اصلا جز برای به دست آوردن نتایج کلی به کار نمی رود و مدرک کلیات، عقل است نه حس و تجربه.
علامه طباطبائی در موارد مختلفی به اقسام گزاره های دینی (گزاره های عقلی یافلسفی، گزاره های تجربی، گزاره های نقلی، تاریخی، گزاره های ارزشی، گزاره های توصیفی) در قرآن اشاره کرده است و ضمن بیان معرفت حسی و معرفت الهامی و معرفت شهودی در کنار معرفت فلسفی و عقلی به منابع تعقل و تعلق تفکر و تدبر (توحید،نبوت، معاد، تاریخ، احکام، ماهیت دنیا، تسخیر امور برای انسان، امور اقتصادی وامور اجتماعی می پردازد که خود مقاله ای مستقل می طلبد.